فرض کن یه بیماری لاعلاج گرفتی و دکتر ها جوابت کردن و بهت گفتن فقط چند ماه زنده میمونی و تو تنها کسی هستی که اینو میدونه و بقیه اینو نمیدونن...

از مطب دکتر میای بیرون و :

اون لحظه ای که دکتر بهت گفت چند وقت بیشتر زنده نیستی چه حسی بهت دست داد؟

 

به گذشته فکر میکنم که چه روز های خوب بد داشتم ی حس بدی بهم دست میده که دیگه نمیتونم تا اخر ادامه بدم

واقعا خیلی بده

 

الان که تو این شرایطی  کلماتی که برات معانی خاصی داشتن  ایا تغییری کردن؟  تعریفت از مرگ و زندگی..... خانواده و دوست.... ارزو...

 

مرگ...من بعضی موفع ها منظر مرگ بودم :")و فهمیدم مرگ زیادی هم فکر میکردم خوب نیس.. وقتی بمیرم خیلی چیزا از دست دادم:") 

زندگی....زندگی برام یک مبارزه است مثل یک اهنگ سختی خوش حالی که بعضی قصه هارو فراموش نکنم

ارزو ..چیزایی که بهش رسیدم نرسیدم چیزاییی که خواستم نخواستم :")

خوانواده..کسایی که تو زندگی برای من مهم هس کسایی که تو سختی ها پیشم بودن از همه مهم ترن:)

دوست...

چیکار میکنی تو این فرصت باقی مونده؟

 

کار هایی که تو زندگیم میکردم میکنم به اهنگام گوش میدم  خلاصه..

چه کارهایی بوده که میخواستی بکنی ولی حالا دیگه نمیتونی؟

 

.......................

میخواستم ی چیزی به کسی بگم نمیتونم

میخواستم ی ظری از مکان شهر از نزدیک ببینم 

میخواستم 

چه پشیمونی هایی داری؟

خودمو خیلی اذیت کردم

 

چیزی هس که بخوای جبرانش کنی؟

 

ی سری از کار هارو خراب کردم ولی میخوام جبرانش کنم ولی نمیشه

 

کسی هس که بخوای ببنیش؟

 

اره

 

دلت برا چیا تنگ میشه؟

 

اهنگ گوش دادنTT

نگاه کردن ستاره ها توی شب

ابری بودن بارونی بود اسمون

فصل پاییز

دیدن موزیک ویدیو های جدید قدیم

همیچی...

 

چجوری میخوای به اطرافیانت بگی؟ اصن دوست داری بهشون بگی؟  یا دوست داری بی خبر بری؟

 

دوست ندارم بهشون بگم 

بی خبر برم بهتره:)

از ادما دوری میکنی؟ یا بیخیال رفتار میکنی؟

 

خیر!

دوست دارم با ی سری ها اشنا بشم 

 

منبع چالش:CLICK